هدف از خلقت ما انسانها چیست؟
براى چه آفریده شدهایم؟
و چرا باید زندگى خود را باتمام دشوارىها و مصائب تحمل کنیم؟
بزرگان فرمودهاند: غرض خداوندى از خلقت انسان و کل نظام آفرینش، هرگز سود شخصى نبوده، بلکه منظور، جود بر دیگران و بندگان بوده است. اگر خدا خدا باشد، خدایى خدا اقتضا مىکند که همواره، بر دیگران جود داشته باشد. اگر جودى از ناحیه خداوند صورت نمىگرفت، مقام خداوندى قابل شک و تردید مىبود. البته این جودى که خداوند ما را به خاطر آن آفریده، نه یک جود مادى، بلکه جودى خدایى و بلکه خود خدا است؛ یعنى خداى متعال انسان را آفرید تا خود را با تمام کمالاتى که دارد، به انسان ارزانى بدارد. این که خداى متعال فرمود «کسى که مرا بطلبد، مىیابد و کسى که مرا یافت، در نهایت عاشقم مىشود و کسى که عاشق من شـد، من نیز به او عشق مىورزم و کسى که من عاشق او شدم او را مىکُشم و بالاخره کسى که من او را کشتم، دیه او بر گردن من است، کسى هم که دیه او برگردن من باشد، من خود دیهاش خواهم بود.»نشان از همین رابطه عشقى میان خدا و آفرینش هستى و خلقت انسان دارد. بر این اساس، باید گفت که سهم ما از هستى، همه هستى(خداى لایتناهى) است.
استاد مطهرى در این باره که هدف از خلقت خود خدا است، چنین نوشته است:«ما هرگز در قرآن به این منطق برخورد نمىکنیم که انسان آفریده شده است که هر چه بیشتر بداند و هر چه بیشتر بتواند، تا این که انسان وقتى دانست و توانست، خلقت به هدف خود رسیده باشد. بلکه انسان آفریده شده است که خدا را پرستش کند و پرستش خدا، خود هدف است. اگر انسان بداند و هر چه بیشتر بداند و بتواند و هر چه بیشتر بتواند، ولى مسأله شناخت خدا که مقدمه پرستش است، و عبادت خداوند در میان نباشد، به سوى هدف خلقت گام برنداشته است. و از نظر قرآن سعادتمند نیست. طبعاً به این معنا در منطق اسلام هدف اصلى از زندگى، جز معبود چیز دیگرى نمىتواند باشد. یعنى قرآن مىخواهد انسان را بسازد و مىخواهد به او هدف و آرمان بدهد، و هدف و آرمانى که اسلام مىخواهد بدهد فقط خدا است و بس، و هر چیز دیگر جنبه مقدمى دارد نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلى.»