آشیانه ای درباب رسیدن به معشوق ابدی

بیا بیشتر با خدا باشیم
مشخصات بلاگ
آشیانه ای درباب رسیدن به معشوق ابدی

خلوت باعشق خلوت با خدا
هرجایی که وارد شدی هر کاری رو که شروع کردی با نام خدا شروع کن تا از شر شیاطین در امان باشی.

«با خدا بودن»، تعبیری ساده که دارای معنایی بسیار عمیق است. برای درک عمق این معنا «انسانی» را که باید به یاد خدا باشد، باید شناخت. انسان دارای ابعاد مختلفی است، این ابعاد چیست و انسان چگونه باید در هر یک از این ابعاد به یاد خدا باشد؟ با خدا بودن یک ضرورت است که بدون آن در ارزش و شخصیت انسان کاستی و خلل ایجاد می‌شود. با خدا بودن موانعی دارد. باید آن‌ها را شناخت و از بین برد. این موانع چیست؟ با خدا بودن به اندازه پیچیدگی ذات خدا پیچیده و دشوار است. چگونه می‌توان با استفاده از دین این امر پیچیده را آسان کرد؟ با خدا بودن با تمرین میسر می‌شود. راه تمرین با خدا بودن چگونه است؟

آیا یاد خدا بهترین هم‌نشین برای انسان نمی‌تواند باشد؟ چرا عده‌ای سعی دارند این نیاز حقیقی خود را با خودفراموشی بپوشانند؟ با مطالعه و پیگیری این بحث، پاسخ پرسش‌های فوق روشن شده، راه بهره بردن از آثار فراوان «با خدا بودن» میسر می‌گردد.

تبلیغات
پیوندها

برای چه ما آفریده شده ایم ؟

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۱۵ ق.ظ

هدف از خلقت ما انسان‏ها چیست؟ 
براى چه آفریده شده‏ایم؟ 
و چرا باید زندگى خود را باتمام دشوارى‏ها و مصائب تحمل کنیم؟

بزرگان فرموده‏اند: غرض خداوندى از خلقت انسان و کل نظام آفرینش، هرگز سود شخصى نبوده، بلکه منظور، جود بر دیگران و بندگان بوده است. اگر خدا خدا باشد، خدایى خدا اقتضا مى‏کند که همواره، بر دیگران جود داشته باشد. اگر جودى از ناحیه خداوند صورت نمى‏گرفت، مقام خداوندى قابل شک و تردید مى‏بود. البته این جودى که خداوند ما را به خاطر آن آفریده، نه یک جود مادى، بلکه جودى خدایى و بلکه خود خدا است؛ یعنى خداى متعال انسان را آفرید تا خود را با تمام کمالاتى که دارد، به انسان ارزانى بدارد. این که خداى متعال فرمود «کسى که مرا بطلبد، مى‏یابد و کسى که مرا یافت، در نهایت عاشقم مى‏شود و کسى که عاشق من شـد، من نیز به او عشق مى‏ورزم و کسى که من عاشق او شدم او را مى‏کُشم و بالاخره کسى که من او را کشتم، دیه او بر گردن من است، کسى هم که دیه او برگردن من باشد، من خود دیه‏اش خواهم بود.»نشان از همین رابطه عشقى میان خدا و آفرینش هستى و خلقت انسان دارد. بر این اساس، باید گفت که سهم ما از هستى، همه هستى(خداى لایتناهى) است.
استاد مطهرى در این باره که هدف از خلقت خود خدا است، چنین نوشته است:«ما هرگز در قرآن به این منطق برخورد نمى‏کنیم که انسان آفریده شده است که هر چه بیش‏تر بداند و هر چه بیش‏تر بتواند، تا این که انسان وقتى دانست و توانست، خلقت به هدف خود رسیده باشد. بلکه انسان آفریده شده است که خدا را پرستش کند و پرستش خدا، خود هدف است. اگر انسان بداند و هر چه بیش‏تر بداند و بتواند و هر چه بیش‏تر بتواند، ولى مسأله شناخت خدا که مقدمه پرستش است، و عبادت خداوند در میان نباشد، به سوى هدف خلقت گام برنداشته است. و از نظر قرآن سعادتمند نیست. طبعاً به این معنا در منطق اسلام هدف اصلى از زندگى، جز معبود چیز دیگرى نمى‏تواند باشد. یعنى قرآن مى‏خواهد انسان را بسازد و مى‏خواهد به او هدف و آرمان بدهد، و هدف و آرمانى که اسلام مى‏خواهد بدهد فقط خدا است و بس، و هر چیز دیگر جنبه مقدمى دارد نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلى.»
ولى نکته مهم این که اولاً جودى که از ناحیه خداوند به ما مى‏رسد قابل سنجش با سنجه‏هاى دنیوى و مادى صرف نخواهد بود. هر چند بخشى از جود و فیض الاهى شامل همین نعمت سلامتى براى برخى، نعمت رفاه براى برخى دیگر، نعمت علم براى دیگران و نعمت‏هاى دیگرى که براساس حکمـت الاهى توزیع شده است، نیز مى‏شود. اگر ما هدف از آفرینش را خود خداوند به عنوان سرچشمه و غایت همه کمالات (علم، توانایى، زیبایى‏و...) بدانیم، آنگاه سنجه‏هایى که براى ارزیابى نعمت‏هاى الاهى باید به کار ببریم، باید در همین راستا و با همین منطق بوده باشد.
نکته بعدى که باید در سنجش جود الاهى و فهم هدف آفرینش مورد توجه قرار بگیرد، تلاش و استفاده از نیروى اراده و عزمى است که خداوند در نهاد هر فردى گذاشته است؛ یعنى بدون آن که ما انسان‏ها از این نیروى الاهى استفاده کنیم، نمى‏توانیم در مورد جود الاهى بر ما و ثمره آفرینش خود، قضاوت کنیم. ابتدا باید تلاش لازم را به انجام رساند و از عجایب و توانایى‏هایى انسان آنگاه تا بتوان هدف از آفرینش را مورد سؤال قرار داده، در آن مورد به قضاوت نشست. غرض از آفرینش الاهى هرگز این نبوده است که آدمى بدون هیچ تلاش و کوششى به هدف و غایت هستى خود برسد. مراد از آفرینش این بوده که انسان در بسترى قرار گیرد که با تلاش و کوشش خود، افق زندگى خود را روشن‏تر ساخته، خودش را به غایت کمال شخصیتى خود برساند. کسى که در زندگى به دنبال راهى هموار مى‏گردد، باید اطمینان داشته باشد هرگز چنین راه هموارى یافت نمى‏شود و به فرض یافت شدن، انسان را به کمال نمى‏رساند.
فردى که در امر خود شکوفایى دچار سستى و کاهلى است، به موجب ناکامى‏هاى فراوان در زندگى، همواره حیاتى تیره و تار خواهد داشت و چه بسا به نوعى اندوه روحى گرفتار خواهد شد. غالباً این گونه از افراد به جاى آن که درصدد رفع نقاط کور زندگى خود برآیند، با جزع و بى‏قرارى، زندگى را پیچیده‏تر و دشوارتر ساخته، اصل حیات و هستى را مورد تردید و انکار قرار مى‏دهند.
مردانى مى‏توانند زندگى را باور کنند، که عشق به حیات را حس کرده، فلسفه زنده بودن را درک کنند که همواره از کارزار در زندگى خاطرى آسوده نداشته باشند و پیوسته در کشاکش روزگار و دشوارى‏هاى زندگى، در حال کشف گوهرِ نابِ انسانى‏شان هستند.
‏بنابراین، میان تلاش، عمل، عرق ریختن در زندگى از یک سو و شناخت گوهر نفس انسانى ارتباطى مستقیم وجود دارد و بدون تلاش عملى با قناعت به تفکر و بعضاً خیالات آشفته، نمى‏توان هدف خلقت را درک و باور کرد. بنابراین، جودى که خداوند در این نظام هستى گذاشته، گنجى آماده و سهل الوصول نیست که با دیدن آن، معماى زندگى، براى ما آسان شود؛ بلکه گنجى پنهان است، که اولاً باید آن را شناخت و آنگاه با تلاشى طولانى، در صدد کسب آن برآمد.
با توجه به همین بحث، مى‏توان نتیجه گرفت که نباید میان مشکلات و مصیبت‏هاى زندگى و هدف کمالى انسان، رابطه معکوس وجود داشته باشد. باید باور کرد هدف کمالى انسان، وقتى تحقق پیدا مى‏کند که انسان در درون سختى‏ها غور کرده، تضادهاى زندگى را آزموده باشد تا بتواند خود را شکوفا ساخته و توانایى‏هایى لازم را براى سیر سفر زندگى کسب کند. فیلسوف آلمانى هگل چنین گفته است: «نزاع و شر، امور منفى ناشى از خیال نیستند؛ بلکه امور کاملاً واقعى هستند و در نظر حکمت، پله‏هاى خیر و تکامل مى‏باشند. تنازع، قانون پیشرفت است. صفات و سجایا در معرکه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تکمیل و تکوین مى‏شوند و شخص فقط از راه رنج و مسؤولیت و اضطرار به اوج علو خود مى‏رسد.»
استاد مطهرى در مورد نقش تضادها و سختى‏ها در زندگى چنین نوشته است:«این خصوصیت، مربوط به موجودات زنده، بالاخص انسان است که سختى‏ها و گرفتارى‏ها مقدمه کمال‏ها و پیشرفت‏ها است. ضربه‏ها جمادات رانابود مى‏سازد و از قدرت آن‏ها مى‏کاهد ولى موجودات زنده را تحریک مى‏کند و نیرومند مى‏سازد... آدمى باید مشقت‏ها تحمل کند و سختى‏ها بکشد تا هستى لایق خود را بیابد. تضاد و کشمکش، شلاق تکامل است. موجودات زنده با این شلاق راه خود را به سوى کمال مى‏پیمایند. این قانون، در جهان نباتات، حیوانات و بالاخص انسان صادق است... . سختى و گرفتارى هم تربیت کننده فرد و هم بیدار کننده ملت‏ها است. سختى، بیدار سازنده و هوشیار کننده انسان‏هاى خفته و تحریک کننده عزم‏ها و اراده‏ها است. شدائد همچون صیقلى که به آهن و فولاد مى‏دهند. هر چه بیش‏تر با روان آدمى تماس گیرد او را مصمم‏تر و فعال‏تر و برنده‏تر مى‏کند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختى مقاومت کند و به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد. سختى همچون کیمیا، خاصیت قلب ماهیت کردن دارد جان و روان آدمى را عوض مى‏کند. اکسیر حیات دو چیز است: عشق و آن دیگر بلا. این دو نبوغ مى‏آفرینند و از موارد افسرده و بى‏فروغ گوهرهایى تابناک و درخشان به وجود مى‏آورند.»
چه بسا در انتها این پرسش به ذهن بیاید که شاید کسى اساساً نمى‏خواهد به سعادت و نیکبختى برسد، آنگاه آیا این نوعى جبر نخواهد بود که خداى متعال او را - با آن که خود از خلقت خودناراضى است - آفریده و او را در مسیر پردردسر زندگى قرار داده است. به نظر مى‏آید چنین اعتراضى پرسشى غیرطبیعى و به خاطر آمیخته بودن ذات انسانى به کمال‏طلبى و سعادت، اعتراضى خطا و بى‏تناسب با وجود فطرى انسان است و نشان از نبود آگاهى و معرفت کامل به خداى متعال به عنوان کمال مطلق دارد. محال است کسى اللّه را «اللّه» شناخته باشد، در عین حال نخواهد خود را به آن سرچشمه فیض و هستى نزدیک گرداند و نیستى را بر هستى ترجیح دهد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۸
بنده ی خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی